بازگشت بعد از دو سال

ساخت وبلاگ

اين دفتر تنهاييم نيست،جايي براي خالي كردن خستگيهايم نيست،اين جا جايي براي آرامش دغدغه هايم نيست،حتي قطره اي از فضاي من نيست،اينجا خيلي دورتر از آنجاييست كه من هستم و دورتر از جايي كه تلالؤ آن را ميبينم،در ميان جماعت خوب و بد و خاطرات و افكار ريز و درشت بودن حسم نيست.مي داني!؟من تنها گاهي اينجا مينويسم و تو گاهي ميخواني...بیهوده نمینویسم ...بیهوده نخوان...................در زندگی هیچ را بیهوده نمیبینی بیهوده نپندار.......................................................شگفتا از عزیزانی که هم اوازه من بودندبه سوی اوج ویرانی پل پرواز من بودندرفیقان یک به یک رفتند مرا باخود رها کردندهمه خود دردمن بودند گمان کردم که همدردند.....................................................گفت دانایی که: گرگی خیره سر،هست پنهان در نهاد هر بشر! لاجرم جاری است پیکاری سترگ روز و شب، مابین این انسان و گرگزور بازو چاره ی این گرگ نیست صاحب اندیشه داند چاره چیستای بسا انسان رنجور پریشسخت پیچیده گلوی گرگ خویشوی بسا زور آفرین مرد دلیرهست در چنگال گرگ خود اسیرهر که گرگش را در اندازد به خاکرفته رفته می شود انسان پاک وآن که با گرگش مدارا می کندخلق و خوی گرگ پیدا می کنددر جوانی جان گرگت را بگیر!وای اگر این گرگ گردد با تو پیرروز پیری، گر که باشی هم چو شیرناتوانی در مصاف گرگ پیرمردمان گر یکدگر را می درندگرگ هاشان رهنما و رهبرنداینکه انسان هست این سان دردمندگرگ ها فرمانروایی می کنندوآن ستمکاران که با هم محرم اندگرگ هاشان آشنایان هم اندگرگ ها همراه و انسان ها غریببا که باید گفت این حال عجیب؟.....................................................یك لحظه فكر كنیم،‌ما انسان ها در كجای این عظمت هستیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟....... بازگشت بعد از دو سال...ادامه مطلب
ما را در سایت بازگشت بعد از دو سال دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rezanaderi1379 بازدید : 37 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 11:44

قطعه زیبای بوستان و برف از پروین اعتصامی تقدیم شما= = = = = = = = =به ماه دی، گلستان گفت با برف که ما را چند حیران میگذاریبسی باریده‌ای بر گلشن و راغ چه خواهد بود گر زین پس نباریبسی گلبن، کفن پوشید از تو بسی کردی بخوبان سوگواریشکستی هر چه را، دیگر نپیوست زدی هر زخم، گشت آن زخم کاری... هزاران غنچه نشکفته بردی نوید برگ سبزی هم نیاریچو گستردی بساط دشمنی را هزاران دوست را کردی فراریبگفت ای دوست، مهر از کینه بشناس ز ما ناید بجز تیمارخواریهزاران راز بود اندر دل خاک چه کردستیم ما جز رازداریبهر بی توشه ساز و برگ دادم نکردم هیچگه ناسازگاریبهار از دکه‌ی من حله گیرد شکوفه باشد از من یادگاریمن آموزم درختان کهن را گهی سرسبزی و گه میوه‌داریمرا هر سال، گردون میفرستد به گلزار از پی آموزگاریچمن یکسر نگارستان شد از من چرا نقش بد از من مینگاریبه گل گفتم رموز دلفریبی به بلبل، داستان دوستاریز من، گلهای نوروزی شب و روز فرا گیرند درس کامکاریچو من گنجور باغ و بوستانم درین گنجینه داری هر چه داریمرا با خود ودیعتهاست پنهان ز دوران بدین بی اعتباریهزاران گنج را گشتم نگهبان بدین بی پائی و ناپایداریدل و دامن نیالودم به پستی بری بودم ز ننگ بد شعاریسپیدم زان سبب کردن در بر که باشد جامه‌ی پرهیزکاری برچسب‌ها: قطعه زیبای بوستان و برف از پروین اعتصامی تقدیم شما بازگشت بعد از دو سال...ادامه مطلب
ما را در سایت بازگشت بعد از دو سال دنبال می کنید

برچسب : اعتصامی, نویسنده : rezanaderi1379 بازدید : 177 تاريخ : پنجشنبه 23 آذر 1396 ساعت: 15:33